یازهرا(س) ادرکینی

سرمایه ی محبت زهرا(س)ست دین من

به نام مهربان خدا

ارسال شده در 21 آذر 1396 توسط ام زهرا در بدون موضوع

ظريف خوش كلام و بزرگ بغداد
يكي از اديبان نقل كرد، در منزل يكي از بزرگان بغداد بودم؛ در برابر او طبقي پر از خرما بود،‌ در اين هنگام ظريف خوش كلامي بر او وارد شد و در حال اشاره به خرما گفت: اي امير! اين چيست؟ امير، يك خرما به سوي او انداخت ظريف شروع كرد از آيات قرآن تكلّم كردن، و با لفظ قرآن از امير خرما گرفتن،
به اين ترتيب:
ظريف گفت: «إِذْ أَرْسَلْنا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ»: به سوي آنان دو نفر فرستاديم[1] امير يك خرماي ديگر به سوي او انداخت، ظريف گفت: «فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ» آن دو را به سوّمي قوي گردانيديم[2] امير خرماي ديگري را به سوي او انداخت، و ظريف گفت: «فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ»: چهار پرنده بگير[3] امير يك خرماي ديگر به طرف او انداخت،‌ ظريف گفت: «وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ»: مي‎گويند: پنج عددند كه ششمين آنها سگشان است[4] امير خرماي ديگري به سوي او انداخت،‌ ظريف گفت: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ»: ما آسمانها و زمين و بين زمين و آسمان را در شش روز آفريديم[5] امير يك خرماي ديگر به سوي ظريف انداخت، ظريف گفت: «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ»: خداوندي كه هفت آسمان را آفريد[6] امير خرماي ديگري به طرف او انداخت، ظريف گفت: «وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ»: فرو فرستاديم براي شما از شتر و گاو و گوسفند،‌ هشت جفت[7] امير خرماي ديگري به طرف او انداخت، ظريف گفت: «وَ كانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ»: در مدينه نه گروه بودند كه در زمين فساد مي‎كردند[8] امير خرماي ديگري به سوي او انداخت، ظريف گفت: «تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ»: اين عدد كامل است[9] امير خرماي ديگري به ظريف داد، ظريف گفت: «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً»: من در خواب ديدم يازده ستاره مرا سجده مي‎كنند[10] امير خرماي ديگري به او داد، ظريف گفت: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً»: عدد ماهها نزد خداوند دوازده است[11] امير خرماي ديگري به او داد، ظريف گفت: «إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ»: اگر در ميان شما بيست نفر با استقامت باشد[12] امير هشت خرماي ديگر به او داد تا با خرماي سابق بيست عدد باشد، ظريف گفت: «يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ«: بر دويست نفر غالب مي‎شدند[13] امير دستور داد تمام طبق خرما را به او دادند و گفت اگر همه خرما به او داده نشود اين آيه را مي‎خواند: «وَ أَرْسَلْناهُ إِلي مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ»[14]: او را به سوي صد هزار نفر يا بيشتر فرستاديم.[15][1] - سورة يس، آية 14.
[2] - سورة يس، آية 14.
[3] - سورة بقره، آية 260.
[4] - سورة كهف، آية‌ 22.
[5] - سورة ق، آية 38.
[6] - سورة طلاق، آية 12.
[7] - سورة زمر، آية 8.
[8] - سورة نمل، آية 48.
[9] - سورة بقره، آية 196.
[10] - سورة يوسف، آية 4.
[11] - سورة توبه، آية 36.
[12] - سورة انفال، آية 65.
[13] - سورة انفال، آية 65.
[14] . سورة صافات، آية 147.
[15] . پندهايي از تاريخ، محمد مهدي اشتهاردي.

نظر دهید »

به نام مهربان ترین مهربان ها

ارسال شده در 14 آذر 1396 توسط ام زهرا در بدون موضوع

خلق رسول خدا قرآن است
عالم بزرگ و عارف رباني ملّا محمدتقي مجلسي رضوان اللّه تعالي عليه مي‎نويسد:
آنچه اين بنده از دوران رياضت و خودسازي دريافته‎ام، مربوط است به زماني كه به مطالعه تفسير اشتغال داشتم، شبي در بين خواب و بيداري حضرت محمد (ص) را مشاهده كردم، با خود گفتم شايسته است در كمالات و اخلاق آن حضرت خوب دقّت كنم، هر چه بيشتر دقّت كردم عظمت و نورانيّت آن جناب گسترده‎تر مي‎شد، به طوري كه نورش همه جا را فرا گرفت، در اين هنگام بيدار شدم، به من الهام شد كه خلق رسول خدا قرآن مي‎باشد، بايد در قرآن بينديشم، پس هر چه بيشتر در آيه‎اي دقت مي‎كردم، حقايق بيشتري نصيبم مي‎شد، تا اينكه يك دفعه حقايق فراواني بر قلبم فرود آمد، پس در هر آيه‎اي كه تدبّر مي‎كردم چنين موهبتي بر من عطا مي‎شد، البتّه تصديق اين مطلب براي كسي كه به چنين توفيقي دست نيافته، دشوار بلكه عادتاً غير ممكن است، ليكن مقصود من راهنمايي و ارشاد برادران في اللّه مي‎باشد[1].

[1] - روضة المتقين: ج 13، ص 128 و در محضر عارفان: ص 69.

نظر دهید »

به نام یگانه بی همتا خالق مدبر تنها

ارسال شده در 6 آذر 1396 توسط ام زهرا در بدون موضوع

نور درخشنده دهان قاريان
اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: روزي رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ لشكري را به سوي قومي از كفار كه در نهايت عداوت با مسلمين بودند، گسيل داشت. چون خبري از آنها نرسيد رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: اي كاش كسي بود از احوالشان اطلاعي حاصل مي‌كرد و ما را آگاه مي‌ساخت. در اين هنگام پيك بشارت رسيد كه: آنان بر دشمنان پيروز شدند و ايشان را يا كشتند يا مجروح و اسير كردند و اموالشان را غارت نمودند و فرزندان و عيالشان را به اسارت گرفتند.
چون سپاه در بازگشت خود به مدينه نزديك شد رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اصحاب با آنان برخورد كردند. زيدبن حارثه كه رئيس سپاه بود وقتي نظرش به رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ افتاد از شتر پياده شد و به سوي آن حضرت آمد و پاها و پس از آن دستهاي حضرت را بوسيد.
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز او را در آغوش گرفت و سرش را بوسيد. سپس عبدالله بن رَوَاحة و آنگاه قيس بن عاصم چنين كردند و رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ هم آنها را در آغوش گرفت. به دنبال آنها بقيه سپاه پياده شدند و در برابر آن حضرت ايستاده، به درود و صلوات بر او مشغول شدند و رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ پاسخ آنان را به خير داد و سپس فرمود:… آنچه را در اين سفر بدان برخورديد براي اين برادران مؤمن خود بازگو كنيد تا من گفتار شما را گواهي بكنم؛ زيرا جبرئيل به صدق گفتار شما مرا مطلع گردانيده است.
آن جماعت گفتند: اي رسول خدا، ما چون به دشمن نزديك شديم از نزد خود جاسوسي را فرستاديم تا از آنجا و عدد آنها ما را باخبر نمايد. آن جاسوس چون به نزد ما بازگشت، گفت: عددشان هزار نفر است. شمار ما دو هزار نفر بود ليكن گروه دشمنان از داخل شهرشان فقط با هزار تن بيرون آمده بودند، و سه هزار تن در داخل شهر باقي مانده بودند و چنين وانمود كردند كه ما فقط هزار نفر هستيم.
رفيق جاسوس ما به ما اين طور گزارش داد كه آنها در ميان خودشان مي‌گفتند ما هزار نفريم و آنها دو هزار و ما طاقت درگيري و نزاع با آنها را نداريم و هيچ چاره نداريم مگر آنكه در شهرمان متحصّن شويم تا آنكه آنها از اقامت و درنگ ما در منزلهايمان خسته شوند و ناچار بنا به مراجعت گذارند. ولي منظور حقيقي آنها اين بود كه ما را به غفلت اندازند و در بين خود چنين قرار گذاشته بودند كه در اين صورت ما بر آنها جرأت نموده چيره مي‌شويم و با لشكر بسيار به سويشان روي مي‌آوريم.
دشمنان داخل شهرشان شدند و درهاي شهر را به روي ما بستند و ما در خارج از شهر توقف كرديم. چون سياهي شب ما را در بر گرفت و شب به نيمه رسيد دروازه‌هاي شهر را گشودند و ما بدون خبر از توطئه، همگي در خواب فرو رفته بوديم، به طوري كه هيچ يك از ما بيدار نبود مگر چهار نفر: اوّل زيدبن حارثه كه در گوشه‌اي از سپاه نماز مي‌خواند و مشغول قرائت قرآن در نماز بود. دوّم عبدالله بن رَوَاحه كه در جانب ديگري به همين گونه نماز و قرآن مي‌خواند. قُتادة‌بن نُعْمان و قَيْس بن عاصم نيز در جانب ديگر مشغول نماز و قرائت قرآن بودند.
در اين حال دشمنان در وسط شب تاريك از شهر بيرون شدند. و بر ما شبيخون زدند و ما را تيرباران كردند؛ زيرا آنجا شهر خودشان بود و به راهها و جايگاههاي آن مطلع بودند و ما بي اطلاع بوديم. ما با خود گفتيم مصيبت برما بزرگ آمده و در دام دشمن افتاديم. در اين شب ظلماني ما قدرت دفاع از تيرباران آنها را نداريم، چون ما تيرهايي را كه روانه مي‌ساختند نمي‌ديديم. در همين غوغا كه تير از جوانب بر ما مي‌باريد ناگهان ديديم قطعه‌اي نور از دهان قَيْس بن عاصم خارج شد كه مانند شعله آتش فروزان بود و نوري از دهان قتادة بن نعمان خارج شد كه مانند تابش ستاره زهره مشتري بود و نوري از دهان عبدالله بن رَوَاحة خارج شد كه مانند شعاع ماه، در شب تاريك درخشان بود و نوري از دهان زيدبن حارثه ساطع شد كه از خورشيد طالع درخشانتر بود. اين انوار از چهار جانب چنان لشكرگاه را روشن نمودند به طوري كه از روز ـ آن هم وسط روز ـ روشنتر شد و دشمنان ما در ظلمت شديد بودند. ما آنها را مي‌ديديم و ايشان ما را نمي‌ديدند. زيدبن حارثه كه سمت رياست سپاه را به عهده داشت ما را در ميان دشمنان پخش كرد و ما گرداگرد آنان در آمده، محاصره‌شان نموديم و با شمشيرهاي برهنة ما يك عده كشته و جمعي مجروح و گروهي اسير شدند و سپس به شهرشان داخل شديم و غنيمتها را جمع كرديم. اي رسول خدا، ما شگفت انگيزتر از نورهايي كه از دهانهاي اين چهار نفر ساطع شده نديده‌ايم كه موجب تاريكي بر دشمنانمان شد،‌تا بدين وسيله توانستيم بر آنها غلبه كنيم.[1]

[1] . تفسير امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ به نقل انوار الملكوت، ج 1، ص 211.

نظر دهید »

بسمه الله النور نور

ارسال شده در 30 آبان 1396 توسط ام زهرا در بدون موضوع

چهار هزار آيه مربوط به اخلاق است
نكته دقيقي در قرآن است كه نشانگر احترام خداوند به شخصيّت انسانها است، و آن كم بودن قانون در قرآن است.
قريب هفت هزار آيه در قرآن است ولي آنگونه كه فقهاي بزرگ نظير مقدس اردبيلي آيات الاحكام نوشتند، نتوانستند بيش از ششصد آيه در قرآن پيدا كنند كه ربط به قانون داشته باشد، امّا بالعكس بيش از چهار هزار آيه مستقيم و غير مستقيم مربوط به انسانها و اخلاق آنان است و اين احترام بزرگي به انسانها است.
قرآن مي‎گويد:
من كتابم، براي تو كتاب قانون نيستم. چرا كه تو انساني، اگر انسان شدي اصلاً قانون لازم نداري.
اگر جامعه‎اي نيازمند قانون شد، پي ببريد به اينكه انسانيّت خدشه‎دار شده است.
نقل مي‎كنند كه اسكندر ذوالقرنين وارد شهري شد و چيزهايي كه نديده بود به چشم خود ديد، ديد كه مغازه‎ها و خانه‎هاي آنان دَرْ ندارد، و شب‎ها مغازه را رها كرده و به خانه مي‎روند؟
چند روزي به طور مخفي در اين شهر رفت و آمد كرد، جز تلطّف و مهرباني ترحّم نسبت به يكديگر از مردم اين شهر نديد، همه با هم بردارند و با يكديگر تعاون دارند. و بالأخره به قول سعدي ديد همه اينها اعضاي يك ديگرند و به قول امام صادق (ع): مسلمان آنست كه اگر بفهمد برادر مؤمنش دردي و حاجتي دارد، شب خوابش نيايد، و يا به نصّ قرآن شريف:
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ».
ديد «رحماء بينهم» در بين آنها حكم فرما است. تعجب سوم اين كه ديد اينها قبرستان ندارند. و قبرهايشان در مقابل خانه‌شان است.
و بالاتر از اين تعجّب، اينكه ديد همه اشخاص كه در قبر خاك شده‎اند، جوان بوده‎اند. همة قبرها را گشت، شخص بيشتر از 30 سال پيدا نكرد، همه در سنين 15 الي 30 بودند. تعجّب كرد كه اينها همه در جواني مرده‎اند. لذا يكي از پيرمردهاي عاقل و آزموده را پيدا كرد و با او صحبت كرد. و گفت:
در طول اين همه جهانگردي شهري مثل شهر شما نديده‎ام. چرا درب و دربان وجود ندارد؟
پيرمرد گفت: درب و دربان براي دزد است، اينجا دزدي وجود ندارد اينها همه مال يكديگر را حفظ كرده و به فكر يكديگرند.
گفت: تعاون و تلطّف عجيبي در ميان شما مي‎بينم، اين چيست؟
گفت: نبايد تعجّب كني، براي اينكه انسان يعني عطوفت و تلطّف، و اگر تلطّف نباشد بايد تعجّب كني، كه چرا انسان تلطّف و عاطفه ندارد.
انسان اگر بخواهد ظلم كند بايد اول وجدان اخلاقي و عقلش را زير پا گذاشته و سپس ظلم كند.
پيرمرد افزود: دليل اينكه قبرستانها مقابل خانه‎هاست،‌ براي اينكه صبح به صبح كه از خانه بيرون مي‎آئيم چشممان به قبر پدر و مادر و دوستانمان بيفتد، و اين تنبيهي براي ما است. اينها مُردند ما هم مي‎ميريم، پس بايد كنترل شويم، امّا اينكه مي‎بيني روي قبرها 30 و 25 و 20 سال مي‎نويسيم، به خاطر اين است كه دروغ و تخلّف و تظاهر در زندگي ما نيست، در شهر ما نمي‎تواني يك دروغ و يك تظاهر پيدا كني.
اگر روي قبر مي‎نويسيم فلاني 70 سال عمر كرده است، دروغ گفته‎ايم براي اينكه كسي كه 35 سالي را خواب بوده، در زندگي انساني نبوده و ما مي‎خواهيم به زندگي انسان، نام حيات بدهيم، يك انسان بايد چنين باشد.

نظر دهید »

به نام حضرت دوست که هرآنچه داریم از اوست

ارسال شده در 29 آبان 1396 توسط ام زهرا در بدون موضوع

اثر بسم الله الرحمن الرحيم
در تحفة الاخوان حكايت شده است كه مردي منافق زن مؤمني داشت كه در تمام امور خود به اسم باري تعالي مدد مي‌جست و در هر كار «بسم الله الرحمن الرحيم» مي‌گفت و شوهرش از توسل و اعتقاد او به بسم الله بسيار خشمناك مي‌شد و از منع او چارة نداشت تا آنكه روزي كيسة كوچكي از زر را به آن زن داد و گفت او را نگاه بدارد! زن كيسه را گرفته و گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم» آن را در پارچه‌اي پيچيد و گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم» و آن را در مكاني پنهان نمود و بسم الله گفت.
فرداي آن روز شوهرش كيسه را سرقت نمود و به دريا انداخت تا آن كه او را بي‌اعتقاد و شرمنده كند. پس از انداختن كيسه در دريا به دكان خود نشست و در بين روز صيادي دو ماهي آورد كه بفروشد. مرد منافق آن دو ماهي را خريد و به منزل خود فرستاد كه آن زن غذايي از براي شب او طبخ كند. چون زن شكم يكي از ماهيان را پاره نمود كيسه را در ميان شكم اوديد! بسم الله گفت و‌ آن را برداشت و در مكان اوّل گذاشت. چون شب شد و شوهرش به منزل آمد زن ماهيان بريان را نزد او حاضر ساخته، تناول نمودند. آن گاه مرد گفت: كيسة زر را كه نزدت به امانت گذاشتم بياور. آن زن برخاسته «بسم الله الرحمن الرحيم» گفت و آن را در پيش شوهرش گذاشت. شوهرش از مشاهدة كيسه بسيار تعجب نموده و سجده الهي را به جاي آورد و از جملة مؤمنان گرديد.[1][1] . خزينة الجواهر، ص 612، ج 32.

نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
 خانه
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

یازهرا(س) ادرکینی

اللهم ارزقنا توقیف شهاده فی سبیلک الهی و ربی من لی غیرک برای شادی روح شهید تورجی زاده فاتحه ای هدیه دهید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اللهم ارزقنا توقیف الشفاعه الحسین یوم الورود و ثبتنا قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • فراخوان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان