به نام خدای خوبی ها
طلاب بخوانند
مرحوم آیة اللّه صالحی مازندرانی درباره سرگذشت خود و طلاب آن دوره میگوید:
«ایامی بر ما گذشت که نان حتی به اندازه بسیار کم هم فراهم نمیشد، اما تحمل آن برای کسانی که شیدای تحصیل علوم و معارف دینی بودند، چندان مشکل نبود. سال ١٣٣٢ ه. ش از تهران به قم آمدم و حدود یکسال در مدرسه فیضیه اقامت داشتم و بعد به مشهد رفتم و تا سال ١٣٣٩ ه. ش در آنجا ماندم و از لحاظ مالی سخت در مضیقه بودم.
در یک زمان، سخت گرسنه شدم و دو روز چیزی برای خوردن نداشتم. به نانوایی نزدیک فیضیه رفتم. وقتی شاطر نان را جلوی من گذاشت، چون پول نداشتم، خواستم مشکل را طوری حل کنم، به او گفتم: الآن پول خرد ندارم، اجازه بده پولش را بعدا بیاورم. نانوا گفت: پولت را بده خورد کنم. من که دستانم شل شده بود، نان را گذاشتم و سرم را به زیر انداختم و بدون آنکه چیزی بگویم، به حجره برگشتم. وضعیت طوری شده بود که جرئت نکردم از حجره بیرون بیایم؛ چون احتمال داشت از حال بروم و معلوم شود گرسنهام.
مدتی گذشت. یکی از طلاب با مقداری شیرینی وارد حجره شد و…
بار دیگر در همان حجره که چیزی برای رفع گرسنگی نداشتم، نارنجی را که یکماه قبل خورده و پوست آن را به خاطر عطرش روی طاقچه گذاشته بودم و به خاطر هوای خشک قم، مثل سنگ شده بود، به جای نان خوردم تا سدّ جوع شود.» ) (1) (
1-. اُسوه صالحان، زندگینامة مرحوم آیة الله صالحی مازندرانی، محمد علی صالحی، صالحان، اول، 1381، صص 7 ـ 6.